Page 10 - BOOK
P. 10
زیباترین اجبار 9
با لحن بچه گانه ای گفتم -ببلم شااهل بازی تا گلیه نگولم بببرم شااهربازی تا
گریه نکنم)
باربد -شرمنده خیلی سخته یه چیز دیگه بگو
ای بابا یه شااهربازی بردن اینقدر سااخته دوباره زدم زیر گریه باربد هم سااعی
میکرد آرومم کنه
آخه مامان بابا منو خیلی دوساات دارن وقتی باربد گریم میندازه یه ماه پول تو
جیبیش قطع میشه
باربد -بیتا باشه میبرمت فقط جان باربد اون اشک تمساح هایی که ریختی رو
پاک کن
-میبری
-نگا گریش تموم شد دختره لوس
عه ای بابا شوخی کردم گریه نکن دیگه
-میبریا
-باشه میبرم
پریدم بغلش -ای فدا داداشم بشه زن نداشتش
-چرا خودت فدام نمیشی
-اگه فدات شم چجوری فردا بریم شهربازی
حالا اگه میشه منو کول کن آخه از بیرون اومدم خستمه
-اه دختره لوس خودت برو
-جیییییییییغ
-بیتا دیوونم کردی خدایا کی این شوهر میکنه بره از دستش راحت شم