Page 5 - d
        P. 5
     زیباترین اجبار
                          باسمه تعالی
                                    خدایا گریه چرا اینقدر کنده نت
                                                       -ای بابا
                                                  بابا -جانم بابا
                                          -نه ببخشید با شما نبودم
                                   -چی شد بیتا نتایج امتحان اومده
 -اگه این اینترنت به ظاهر محترم سرعتش رو ببره بالا میفهمم چی قبول شدم
                                                       عه اومد
                                 خب خب بیتا توانا بیتا توانا بیتا توانا
                                           جیغ زدم -ای جون بابا
                                                 -جانم چی شده
                                    -دندان پزشکی قبول شدم هورااا
                                    پریدم بغل بابا و ب*و*سیدمش
                             بالاخره رشته ای که میخواستم قبول شدم
آخ ببخشید خودمو معرفی نکردم من بیتا هستم بیتا توانا  ۱۸سالمه و این اولین
                                 سال دانشگاهمه خیلی خوش حالم
رفتم تو آشپزخانه و مامان رو هم ب*و*سیدم و زودی رفتم تو اتاقم و زنگ زدم
                                               به تیبا رفیق شفیقم
                        -تیبا حدس بزن چی شده زود باش حدس بزن





