Page 11 - d
P. 11

‫‪10 wWw.Roman4u.iR‬‬

‫مامان یکی زد پس کلش‪ -‬اول خودت زن بگیر بعد گیر بده به دختر ‪ ۱۸‬ساااله‬
                                                           ‫نازم‬

                                             ‫‪-‬سلام مامانی جونم‬
                                       ‫مامان‪ -‬سلام فدات شم موچ‬
‫منم مامان رو ب*و*سیدم بعدم پریدم بغل باربد اون طفلی هم به ناچار منو از‬
            ‫پله های قهوه ای برد بالا تو اتاق صورتی و پر عروسک خوجلم‬
                          ‫بچه هم خودتونید خب من عروسک دوست‬

                                ‫باربد ‪-‬بانوی من امر دیگه ای ندارید‬
                                                      ‫‪-‬چرا دارم‬

                               ‫‪-‬خیلی پرروئی خب بگو چی میخوای‬
                                                  ‫‪-‬داداشی جونم‬
                                                          ‫‪-‬بله‬

 ‫پریدم بغلش و ب*و*سیدمش‪ -‬دوست دارم داداشی میشه یکم پیشم بمونی‬
          ‫باربد یه لبخند زد و اومد تو رو تخت نشستیم و با هم حرف زدیم‬
                       ‫عه عه عه حالا حتما میخواید بفهمید چی گفتیم‬
                                    ‫پررو نشید حرفای خواهر برادریه‬

‫درسته بعضی وقت ها باربد رو خیلی عذیت میکنم ولی واقعا دوسش دارم اون‬
‫یه برادر فوقالعادس اون گفت میخواد از د ستم راحت ب شه ولی همش شوخی‬

                                    ‫بود اونم دوسم داره و هوامو داره‬
   6   7   8   9   10   11