Page 82 - خدمات متقابل ایران و اسلام
P. 82
ﻛﺠﺎ آﻣﺪي و ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ اﺟﺎزه داد ﺑﺪون اذن ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ وارد ﺷﻮي؟ دﻳﻠﻤﻲ ﮔﻮﻳﺪ :وي ﺳﺮم را
ﭼﻨﺎن ﻓﺸﺎر داد ﻛﻪ ﻧﺰدﻳﻚ ﺑﻮد از ﭘﺎ در آﻳﻢ .در اﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎم آزاد از دور ﺟﺮﻳﺎن را دﻳﺪ و ﻓﺮﻳﺎد ﺑﺮ آورد :اﺳﻮد
از وي درﮔﺬر ،و اﮔﺮ وي ﻓﺮﻳﺎد آزاد را ﻧﺸﻨﻴﺪه ﺑﻮد ﻣﺮا ﻣﻲﻛﺸﺖ.
آزاد ﺑﻪ اﺳﻮد ﮔﻔﺖ :وي ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮي ﻣﻦ اﺳﺖ و ﺑﻪ دﻳﺪن ﻣﻦ آﻣﺪه اﺳﺖ ،از وي دﺳﺖ ﺑﻜﺶ .اﺳﻮد ﭘﺲ از
ﺷﻨﻴﺪن اﻳﻦ ﺳﺨﻨﺎن دﺳﺖ از ﻣﻦ ﺑﺮداﺷﺖ و ﻣﺮا رﻫﺎ ﻛﺮد و ﻣﻦ از ﻗﺼﺮ ﺑﻴﺮون ﺷﺪم و ﺑﻪ ﻧﺰد دوﺳﺘﺎن ﺧﻮد
آﻣﺪه ﺟﺮﻳﺎن را ﺑﺎ آﻧﺎن در ﻣﻴﺎن ﮔﺬاﺷﺘﻢ .در اﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎم ﻛﻪ ﺳﺮﮔﺮم ﮔﻔﺘﮕﻮ در اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﻮدﻳﻢ ،ﻗﺎﺻﺪي از
ﻃﺮف آزاد آﻣﺪ و ﮔﻔﺖ :وﻗﺖ ﻓﺮﺻﺖ اﺳﺖ و ﺷﻤﺎ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﺪ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮد ﺧﻮد ﺑﺮﺳﻴﺪ ،و ﻫﺮ ﺗﺼﻤﻴﻤﻲ را ﻛﻪ در
ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻳﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ زودﺗﺮ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻋﻤﻞ در آورﻳﺪ.
ﺑﻪ ﻓﻴﺮوز ﮔﻔﺘﻴﻢ :ﻫﺮ ﭼﻪ زودﺗﺮ ﺧﻮد را ﺑﻪ آزاد ﺑﺮﺳﺎن ،وي ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮد را ﺑﻪ آزاد رﺳﺎﻧﻴﺪ ،آزاد ﺟﺮﻳﺎن را
ﻛﺎﻣﻼ ﺑﺎ وي در ﻣﻴﺎن ﮔﺬاﺷﺖ .ﻓﻴﺮوز ﮔﻮﻳﺪ :ﻣﺎ در ﺧﺎرج ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﺳﻮد در آن زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﻛﺮد راﻫﻲ از
زﻳﺮ زﻣﻴﻦ ﺑﺎ ﻃﻼق وي ﺑﺎز ﻛﺮدﻳﻢ .و اﻓﺮادي را در دﻫﻠﻴﺰ آن ﻗﺮار دادﻳﻢ ﺗﺎ در ﻣﻮﻗﻊ
ﻟﺰوم ﺧﻮد را از ﺧﺎرج ﺑﻪ اﻳﻦ اﺗﺎق ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ و وي را ﺑﻜﺸﻨﺪ .ﻓﻴﺮوز ﭘﺲ از اﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﺐ داﺧﻞ اﺗﺎق ﺷﺪو ﺑﺎ
آزاد ﻣﺎﻧﻨﺪ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ دﻳﺪن وي آﻣﺪه اﺳﺖ ﻧﺸﺴﺖ و ﻣﺸﻐﻮل ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺷﺪﻧﺪ.
در اﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎم ﻛﻪ ﻓﻴﺮوز ﺑﺎ آزاد ﺳﺮﮔﺮم ﺳﺨﻦ ﺑﻮد ،اﺳﻮد از در وارد ﺷﺪ و ﭼﻮ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﻓﻴﺮوز اﻓﺘﺎد
ﺳﺨﺖ ﻧﺎراﺣﺖ ﺷﺪ .آزاد ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﻧﺎراﺣﺘﻲ اﺳﻮد را ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻛﺮد ﻏﻴﺮﺗﺶ ﺑﻪ ﺟﻮش آﻣﺪ و ﮔﻔﺖ :وي از
ﺧﻮﻳﺸﺎوﻧﺪان ﻣﻦ اﺳﺖ و ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﻧﺰدﻳﻜﻲ دارد .اﺳﻮد ﺑﺎ ﻛﻤﺎل ﻧﺎراﺣﺘﻲ ﻓﻴﺮوز را از اﺗﺎق ﺧﺎرج ﻛﺮد و او
را از ﻗﺼﺮ ﺑﻴﺮون ﻛﺸﻴﺪ .ﭼﻮن ﺷﺐ ﺷﺪ ﻓﻴﺮوز ،دﻳﻠﻤﻲ و دادوﻳﻪ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ از راه زﻳﺮزﻣﻴﻦ
ﺧﻮد را ﺑﻪ اﺗﺎق ﻣﺨﺼﻮص اﺳﻮد ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ و او را از ﭘﺎي درآورﻧﺪ.
ﭘﺲ از اﻳﻨﻜﻪ ﻣﻘﺪﻣﺎت ﻛﺸﺘﻦ اﺳﻮد را از ﻫﺮ ﺟﻬﺖ ﻓﺮاﻫﻢ آوردﻧﺪ ،ﻧﻈﺮ ﺧﻮد را ﺑﺎ دوﺳﺘﺎن و ﻫﻤﻔﻜﺮان ﺧﻮد
در ﻣﻴﺎن ﻧﻬﺎدﻧﺪ و ﻣﻮﺿﻮع را ﺑﻪ اﻃﻼع ﺑﻌﻀﻲ از ﻗﺒﺎﺋﻞ ﻋﺮب ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻤﺪان و ﺣﻤﻴﺮ رﺳﺎﻧﻴﺪﻧﺪ .دﻳﻠﻤﻲ ﮔﻮﻳﺪ:
ﻣﺎ ﺷﺐ دﺳﺖ ﺑﻪ
ﻛﺘﺎﺑﺨﺎﻧﺔ ﺳﺎﻳﺖ ﻧﺴﻴﻢ ﻣﻄﻬﺮ 81
www.nasimemotahar.com
ﻟﻄﻔ ًﺎ ﻧﻮاﻗﺺ اﺣﺘﻤﺎﻟﻲ و ﺧﻄﺎﻫﺎي ﺗﺎﻳﭙﻲ را اﻃﻼع دﻫﻴﺪ.