یکی بود ،یکی نبود .زیر گنبد کبود ،غیر از خدا هیچ کس نبود. توی یه برک ٔه سرسبز و قشنگ قورباغه کوچولویی به ٔاسم قورقوری با دوستاش زندگی میٔکرد .قورقوری هرروز صبح میٔرفت توی برکه و با دوستاش بازی م ٔیکرد. ۱