Page 13 - پروانه هاو خواب کوه
P. 13
كوه گفت :شما كه به پيامبري محمد و امامت علي ايمان داريد؟
پروانهها گفتند :مثل اينكه عقلت رو از دست دادي ،همهي عالم
ميدونند كه محمد پيامبر خدا و علي ولي خداست و فقط بعضي
از انسانها هستن كه به خاطر حسادتشون و يا جهالتشون انكار
م يكنند.
كوه گفت :خوب حالا كه ايمان دارين ،بدونين در آياتي كه تازه
بر محمد نازل شده تعبير خواب من هم بيان شده.
پروانهها گفتند :آياتش رو براي ما هم ميخوني؟
كوه شروع كرد براي پروانهها خواندن .پروانهها فهميدند كه
آن سه تا خوابي كه كوه ديده راست بوده ،او خواب قيامت را ديده.
آنها با گوش كردن به آيات قرآن فهميدند كه اگر بخواهند
در قيامت در آسودگي باشند بايد ترازوي اعما ِل خوبشان سنگين
باشد.
از آن روز به بعد همهي آنها ،پروانههاي خوبي شده بودند و
فقط كار خوب ميكردند و ديگر كسي را مسخره نميكردند.
كوه از آن روزي كه صحبتهاي آن دو مرد را شنيده بود،
دايم انتظار م يكشيد كي روز پيامبر خدا و جانشين آن را
ببيند.
سالها گذشت تا سرانجام پيامبر با علي و يارانش از كنار آن
كوه گذشتند .كوه تا پيامبر و يارانش را ديد ،از خوشحالي بال در
آورد.
پيامبر كي مقداري از سنگ ريزههاي كوه مهربان را توي
دستش گرفت و به يارانش نشان داد.
11