Page 23 - Iran_ A Country in the Fire of Crisis
P. 23

‫نان و آب همگان را تو بریدی‬
                ‫قحطی و خشک به هر چاه و به هر جوی تو دادی‬

                     ‫خشکسالی شده ای رب بنما یک حالی‬
                   ‫که شفا یافت شود این دل مغموم به نازی‬

                        ‫هیهات که این نْف ِس مرا تار گرفته‬
                      ‫از ُبعد زمانی بنگر این جگرم نار گرفته‬

                           ‫سراسیمه گشتم به دنبال تو‬
                         ‫خلاف مواعید آمد چو این سیر تو‬

                   ‫در مصاف با دشمن‪ ،‬هر لحظه به جانم من‬
                    ‫گود است به زورخانه‪ ،‬در جبر‪ ،‬فغانم من‬

                      ‫دنیا همه هیچ و آدمی هم‪ ،‬همه هیچ‬
                     ‫عمرت به فنا و دین و مذهب‪ ،‬همه پیچ‬

          ‫با سلام و صلوات‪ ،‬این بشر خاک به سر‪ ،‬راهی بخت است‬
                  ‫اقبال چه با نیزٔه تیز آمده و سرخ نگون است‬

‫‪23‬‬
   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27   28