Page 16 - 59108934-c151-45e9-b87a-68903d40e9c9
P. 16
نجوای گیاه دارویی
تولد در دل خاک
قسمت اول:
در تاریکی و سکوت خاک ،میان دانههای ریز شن و
قطرههای نمدار ،من بودم؛ یک دانهی کوچک ،در انتظار
بیداری .نمیدانستم کجا هستم ،چه سرنوشتی در انتظارم
است ،یا چه زمانی از دل این تاریکی بیرون خواهم آمد .تنها
چیزی که حس میکردم ،گرمایی لطیف و نمنمی از رطوبت
بود که مرا در آغوش گرفته بود.
روزها گذشت… یا شاید هفتهها .در دنیای زیر خاک ،زمان
معنایی ندارد .اما یک روز ،نوری ضعیف را حس کردم،
گرمایی متفاوت که از بالای سرم میتابید .درونم چیزی
تکان خورد ،نیرویی که انگار منتظر این لحظه بود .پوستهی
سختی که سالها مرا در بر گرفته بود ،ترک برداشت و
ریشهای ظریف ،لرزان و ناآشنا از من بیرون آمد.
من زاده شدم.
با تمام وجودم به سمت رطوبت زیرین دست دراز کردم،
ریشههایم را در دل خاک فرو بردم ،و همزمان ،ساقهای
باریک و نحیف از میان ذرات خاک راهش را به سمت بالا باز
کرد .سفرم آغاز شده بود… اما نمیدانستم که این سفر،
تنها یک رشد ساده نیست .قرار بود به گیاهی تبدیل شوم
که روزی زندگی انسانها را تغییر دهد.
)ادامه دارد(…

