Page 31 - رفیق خوشبخت ما 2-1
P. 31

‫برادری که جا ماند‬
‫آن روز برادر مهدی باکری شهید شده بود‪ .‬پیکر حمید در میدان‬
‫جا مانده بود‪ .‬من هی ‌چچیزی در رفتار مهدی حس نکردم‪ .‬جوان‬
‫رعنایی بـود‪ .‬هیچ حس نکردم‪ ،‬هیچ آثـاری از غم در چهرۀ او‬
‫ندیدم‪ .‬وقتی م ‌یخواستند جنازۀ بـرادر او را بیاورند نگذاشت‪،‬‬
‫گفت‪« :‬اگر دیگران را توانستید بیاورید‪ ،‬جنازۀ بـرادر من را هم‬

                                                ‫بیاورید‪».‬‬

‫شهید سردار سلیمانی‬

                                                             ‫رفیق خوشبخت ما 	‬

                                                             ‫‪30‬‬
   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35   36