Page 32 - رفیق خوشبخت ما 2-1
P. 32

‫مرام شیعه‬

                  ‫سال‌ها ب ‌هدنبال یکی از اشرار بزرگ در منطقۀ جنوب شرق بودیم‪.‬‬
                  ‫بچه‌های زیادی از ما را شهید کرده بود‪ .‬طی یک عملیات فریب‪،‬‬
                  ‫دعوتش کردیم و آمد و گرفتیمش‪ .‬شرور بزرگی بود‪ ،‬حکمش‬
                                      ‫حداقل ‪ ۵۰‬بار اعدام بود‪.‬‬
                  ‫در یکی از جلسات که خدمت رهبری بودیم‪ ،‬من این مسئله‬
                  ‫را مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ماوقع را گفتم و منتظر‬
                  ‫عک ‌سالعمل مثبت و خو ‌شحالی ایشان بودم‪ .‬رهبری بلافاصله‬
                  ‫فرمودند‪« :‬همین الان زنگ بزن آزادش کنند!» بدون چون‌وچرا‬
‫رفیق خوشبخت ما 	‬  ‫زپنرسیگدزدم‪:‬م‪«.‬آقخای!لچیرات؟عمجن ابصکل ًاردمتهوبوجدهمن‪،‬مبای‌تشعوجم کبهزیاچدراببعایدداازیتمناکاسر‬
                  ‫را م ‌یکردم؟ چرا دستور دادیـد آزادش کنیم؟!» رهبری گفتند‪:‬‬
                  ‫‘دعوتش کـردیـم؟’» خشکم زد‪ .‬آقـا گفتند‪:‬‬  ‫نم ‌یگویی‪:‬‬  ‫««بمعگدًار‬
‫‪31‬‬                ‫کنید‪ ».‬ما هم در یک عملیات سخت دیگر‪،‬‬     ‫دستگیرش‬

                                      ‫دستگیرش کردیم‪.‬‬
                  ‫مرام شیعه این است که کسی را که دعوت م ‌یکنی و مهمان‬
                  ‫توست‪ ،‬حتی اگر قاتل پدرت هم باشد‪ ،‬حق نداری او را آزار بدهی‪.‬‬

                  ‫شهید سردار سلیمانی‬
   27   28   29   30   31   32   33   34   35   36   37