Page 59 - رفیق خوشبخت ما 2-1
P. 59

‫خودش را نم ‌یدید‬          ‫رفیق خوشبخت ما 	‬
     ‫می‌خواستند عکس یادگاری بگیرند‪ .‬از ماشین پیاده شد‪.‬‬
‫یک گروه دیگر برای دومین بار از ماشین پیاد ‌هاش کردند برای‬

                                           ‫عک ‌سگرفتن‪.‬‬
‫دفعۀ سوم یک خانم خواست عکس بگیرد با حجاب نامناسب‪.‬‬
‫پـیـاده شـد و بـا او هـم عـکـس گـرفـت‪ .‬آن خـانـم گـفـت‪« :‬بــاور‬
‫نمی‌کردم با من عکس بگیرد‪ .‬از امروز سعی م ‌یکنم حجابم را‬

                                           ‫درست کنم‪».‬‬

                        ‫رفتار حاج‌قاسم هنگام سیل و زلزله‬
‫با ابومهدی المهندس و بچ ‌ههای حشدالشعبی آمده بود شادگان‬
‫برای کمک به سیل‌زده‌ها‪ .‬برایشان سفره انداختیم‪ .‬تک تک‬
‫نیروها و محاف ‌ظها را به اسم صدا زد که بیایند سر سفره‪ .‬برایشان‬

            ‫لقمه می‌گرفت و می‌گذاشت دهانشان‪ ،‬مثل مادر‪.‬‬

                                                                 ‫‪58‬‬
   54   55   56   57   58   59   60   61   62   63   64