Page 66 - رفیق خوشبخت ما 2-1
P. 66

‫اگر ماشین نفرستید‪ ،‬خودم م ‌یآیم‬

                  ‫وقتی از مکتب حاج‌قاسم صحبت می‌کنیم‪ ،‬معنایش خطرپذیری‬
                  ‫است‪ .‬همیشه به دهان مرگ می‌رفت‪ .‬در جنگ ‪۳۳‬روزۀ جولای‬
                  ‫سال ‪ ۲۰۰۶‬از تهران آمد دمشق‪ .‬بعد با ما تماس گرفت و گفت‪:‬‬
                  ‫شما‪ ».‬گفتیم‪« :‬یعنی‬           ‫«چمهن؟!ما ‌یصل ًخاواچهنیم بنیاچییزمیضاامحیکاۀنجننودبارید‪.‬پیهمشۀ‬
                  ‫پ ‌لها را زد ‌هاند‪ ،‬را ‌هها‬
                  ‫م ‌یزنند‪،‬‬  ‫بشسراتی ‌هاطندک‪،‬املهًاواپجینماگهیا ایسـجتن‪.‬گایصـ اًاسنرامئی‌یلشوهدربههدضفایحیراه‬
                  ‫و بیروت‬
                  ‫رسید‪ ».‬اما حا ‌جقاسم اصرار کرد و گفت‪« :‬اگر ماشین نفرستید‪،‬‬
                  ‫خودم راه م ‌یافتم و م ‌یآیم!» پافشاری کرد و خودش را رساند به‬
                                               ‫ما و تمام مدت هم کنار ما ماند‪.‬‬
‫رفیق خوشبخت ما 	‬
                  ‫سیدحسن نصرالله‬

‫‪65‬‬
   61   62   63   64   65   66   67   68   69   70   71