Page 86 - رفیق خوشبخت ما 2-1
P. 86
نامۀ حاجقاسم به رفیقش
عزیز برادرم حسین ،بپسسماازللسه ایلرساحملنخالصروحص ًیامدر این بیست سال
که نفس تو پیوسته تنفسم بود ،اولین سفر را بدون تو در حال
انجام هستم .در طول سفر بارها بر حسب عادت صدایت کردم.
همه تعجب کردند ،در هواپیما ،ماشین و . ...بارها نگاه کردم،
مخیلنیدادشوتسیتکتهداحتشتم ًاهافمرز.ندانت جایت خالی بود .معلوم شد
شما با حسین عزیز ،تو نسبتی با
و شما با فرزندانت نداشت های و فرزندانم هم با من نداشت هاند.
همیشه ن هتنها از جسمم مراقبت میکردی ،بلکه مراقب روحم
هم بودی .اصرار به استراحت ،اصرار به خوردن ،خوابیدن و...
بیش از احـسـاس یـک فـرزنـد بـه پـدرش بـود .بیست سـال اخیر
رفیق خوشبخت ما پیوسته مراقبت کردی که تمام وقت من صرف اسلام و جهاد
شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود.
حسین عزیز ،خو شحالم از من جدا شدی ،خیلی خوشحالم.
اگرچه مدتی از لحاظ روحی گمشد های دارم ،اما از جداشدن [از]
تو خوشحالم؛ چون طاقت نداشتم تو را از دست بدهم .من همۀ
85
عزیزانم را از دست داد هام و عزادار ابدی آ نها هستم .لحظهای
نم یتوانم بدون آنها شاد باشم .هروقت خواستم زندگی کنم
و آرامش داشته باشم ،یک صف طولانی از دوستان شهیدم که
همراهم بودند ،مثل پروانه دورم م یچرخیدند و جلوی چشمم
هستند.
حسین ،بارها که باهم به خطوط مقدم م یرفتیم ،من سعی