Page 10 - maktab-haj-ghasem
P. 10

‫رفت و آمد بودیم‪ .‬یکی از روزهایی که منطقه‬               ‫سلیمانی می داند من بچه عشایرهستم و توان کار‬
‫"حنف" در مرز عراق و سوریه از دست داعش آزاد‬             ‫کردن در جبهه را دارم و نمی گوید برگر د‪ .‬در جواب‬
‫شده بود به خواست حاج قاسم بنا شد به آنجا‬               ‫من گفت قاسم سلیمانی را می شناسی؟ گفتم بله‪.‬‬
‫برویم تا سری به وض یت منطقه و نیروها بزنیم و‬           ‫گفت قاسم سلیمانی من هستم و حالا ماندن تو‬
‫از اوضاع مطلع شویم‪ ...‬آمریکایی ها هم اعام کرده‬         ‫یک شرط دارد آن هم اینکه صبح ها جلوی گردان‬
‫بودند "تا مدار ‪ 55‬درجه این منطقه کسی حق نداره‬
‫نزدیک بشه‪ ...".‬هنگام پرواز حاجی شروع کرد در‬            ‫یک پرچم در دست داشته باشی و بدوی‪ .‬در‬
                                                       ‫جوابش گفتم قبول دارم‪ .‬وقت تحویل اسلحه شد‪،‬‬
             ‫دفتر مطالبی را یادداشت کردن‪...‬‬            ‫یک اسلحه قندا قدار کلاشینکف را به من دادندکه‬
‫هم زمان جنگنده های آمریکایی هم بادیدن هلی‬              ‫از قد من بلندتر بود‪ ،‬خدا رحمت کند‪ ،‬شهید‬
‫کوپتر ماتا می کردند ما را از مسیرمان منحرف‬             ‫میرحسینی گفت به ایشان یک اسلحه تاشو بدهید‪.‬‬
‫کنند‪ .‬البته آنها نمی دانستند هلیکوپتر حامل چه‬          ‫موقع تحویل پوتین شد‪ .‬باز هیچ شماره ای به پای‬
‫شخصیتی است‪ .‬من که مضطرب شده بودم چند‬                   ‫من جور نیامد‪ ،‬شهید میرحسینی به مسئول‬
‫بار به حاجی گفتم جنگنده ها دارند نزدیک ما می‬           ‫تدارکات گفت بروید کفش ملی‪ ،‬یک جفت کفش‬
‫شوند‪ ...‬اما ایشان با آرامش به نوشتن ادامه داد و‬        ‫زیای شماره ‪ ۳٦‬برایش بخرید و مسئول تدارکات‬
‫حتی سر را هم بلند نکرد که نگاه شان کند‪...‬‬              ‫این را کار را کرد و یک جفت کفش ملی برای من‬
‫چند دقیقه ب د به منطقه که رسیدیم سردار‬
‫سلیمانی در نقطه صفر مرزی نماز شکر خواند و‬                  ‫خریدند‪ ( ...‬برگرفته از کتاب حاج قاسم ‪ ،‬سرباز ولایت )‬

        ‫برگشتیم‪ ( ...‬منبع برگرفته از خبرگزاری فارس )‬                         ‫روایتی از شجاعت سردار سلیمانی‬

                               ‫حاج قاسم یادت می آید ؟‬  ‫فرمانده یگان فاطمیون خاطره ای از آرامش سردار‬
                                                       ‫اسام شهید حاج قاسم سلیمانی مقابل جنگنده های‬
‫حاج احمد گفت اجازه بدهید حاج قاسم هم حادثه‬             ‫آمریکایی روایت کرده است ما م مولا برای‬
‫جالبی را که این روزها در مورد جنازه یک شهید‬            ‫سرکشی به مناطق تحت درگیری با هلی کوپتر در‬
‫بسیجی در عراق اتفاق افتاده را برای دوستان نقل‬
‫کند‪ .‬حاج قاسم هم نقل می کند که چگونه یک‬                                                                           ‫‪10‬‬
‫بسیجی شهادت خود را در جبهه پیش بینی می کند‬
‫و با استفاده از کارت و پاک یک اسیر عراقی زمینه‬
‫دفن جنازه خود را در کربا فراهم می کند و حال سال‬
‫ها پس ازمفقودیت ‪ ،‬یک خانواده عراقی آدرس قبر‬
‫او را در کربا به حاج قاسم رسانده اند تا به خانواده‬

           ‫ا خبر دهد‪ ( ...‬راوی سردار حسین م روفی )‬
   5   6   7   8   9   10   11   12   13   14