Page 36 - C903_0
P. 36

‫هلن کلر‪ ،‬زني نابينا و نويسنده است که براي درک بهتر معجزة آفرينش‪ ،‬ما را به‬
‫بهر‌هگيري از قابلي ‌تهاي وجودمان دعوت مي‌کند‪ .‬اینک خلاصه ای از زندگی او را از زبان‬

                                                        ‫خود او می خوانیم‪:‬‬

‫من در تابستان سال ‪ 1880‬میلادی در ایالت « آلاباما» متولّد شدم‪ .‬ت ا هنگام‬
‫ناخوشی که مرا از بینایی و شنوایی محروم کرد‪ ،‬در خانۀ کوچکی زندگی می کردم‬
‫که دیوار های آن از شاخه های َع َشقه و گل سرخ و پیچک پوشیده بود‪ .‬ابتدای‬
‫زندگی من مانند دیگران بسیار ساده بوده است‪ .‬در شش ماهگی می توانستم با‬
‫لکنت زبان بگویم‪ «  :‬حال شما‪ » .‬کی ساله بودم که به راه افتادم ا ّما آن روز های‬
‫خوش دیری نپایید‪ .‬بهاری زودگذر‪ ،‬تابستانی پر از گل و میوه و خزانی ز ّرین به‬
‫سرعت سپری شدند‪ .‬سپس در زمستانی ملال انگیز همان ناخوشی که چشمان‬
‫و گوش های مرا بست‪ ،‬فر ا رسید و مرا در عالم بی خبر ِی طفل نوزادی قرار داد‪.‬‬
‫پس از بهبود‪ ،‬هیچ کس ــ ح ّتی پزشک ــ نمی دانست که من دیگر نه م  یتوانم‬

                                                                               ‫‪36‬‬
   31   32   33   34   35   36   37   38   39   40   41