Page 39 - الملاحم و الفتن یا فتنه و آشوبهاى آخر الزمان
P. 39
| P a g e 38
آنچنانکه قلع وسرب در آتش آب ميشوند يا آن چنانکه نمک در آب ،آب شود ،پس فرار ميکند وعيسى
ميگويد :من بايد بتو ضربتى بزنم که آن ضربت فوت شدنى نيست ،پس او را گرفته وبقتل ميرساند .غير
از فرقد که از درخت يهود است وگويا نميشود هيچ چيزى از مخلوقات خدا نيست که يکنفر يهودى آن را
پناه گاه خود قرار دهد مگر اينکه خدا آن را گويا ميکند تا بگويد :اى بنده مسلمان خدا ،اين کسيکه مرا پناه
گاه خود قرار داده يهودى است او را بقتل برسان( .پس رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود ):عيسى عليه
السلام در ميان امت من حاکم وامام عادلى است ،عيسى عليه السلام صليب (چوبه دار) را ميکوبدو نابود
ميکند خوک را ميکشد ،جزيه را از بين ميبرد ،صدقه را ترک خواهد کرد( .در آن زمان) گرگ مزاحم
گوسفند نميشود ،بغض ودشمنى بر طرف ميشود ،اذيت ودرندگى هر حيوانى بطورى از بين ميرود که اگر
طفل نوزادى انگشت خود را در دهانه کندوى عسل بگذارد زنبور او را ضررى نميرساند ،شير ،بچه را
ملاقات ميکند ولى ضررى باو نميرساند ،شير درنده در ميان شتران چون سگى است که آن ها را نگهبانى
کند ،گرگ دربين گوسفندان نظير سگ گله خواهد بود ،زمين مملو از مسلمين ميشود ،سلطنت کفار گرفته
خواهد شد ،سلطنتى براى غير از اسلام نيست ،زمين چون سفره نقره ميشود،زمين گياهان خود را آن طور
ميروياند که در زمان آدم عليه السلام بوده ،چند نفر که بدور يک گرده نان جمع شوند (واز آن بخورند)
همه آن ها را سير ميکند ،يکعدد انار را که چند نفر بخورند آن ها را سير ميکند( ،قيمت) گاو چنين وچنان
(ارزان) ميشود (قيمت) اسب چند درهمى خواهد شد.
باب 187
کعب ميگويد :عيسى بن مريم ،نزديک پل سفيدى که جنب دروازه دمشق است نزول ميکند درحالتى که
قطعه ابرى او را حمل ميکند ودو دست خود را بر کتف دو ملک نهاده ودو ريطه با آن حضرت است که
يکى از آن ها را پوشيده وديگرى را نپوشيده وموقعى که سر خود را بزير مى اندازد شيئى شبيه به لولو
از آن ميچکد .پس ملت يهود نزد آن حضرت آمده ميگويند ما اصحاب تو هستيم ،آن بزرگوار مى گويد:
دروغ ميگوئيد ،سپس نصارا خدمت او آمده مى گويند :ما ياران توايم ،ميفرمايد :دروغ مى گوئيد ،بلکه
اصحاب من مهاجرينى هستند که باقيمانده اصحاب جنگ وجهادند .بعد از آن مى آيد در مجمع مسلمين
ومى بيند که آن ها با خليفه خود نماز ميخوانند ،عيسى عقب ميماند که به او اقتدا کند ،خليفه مسلمين بعيسى
مى گويد :جلو به ايست تا بتو اقتدا کنيم ميگويد :نه ،شما با اصحاب خود نماز بگذار زيرا که خدا از تو
راضى است ،من براى اينکه وزير باشم فرستاده شده ام نه براى اينکه امير باشم .آنگاه خليفه مهاجرين با
ياران خود فقط يکمرتبه دو رکعت نماز ميخوانند وعيسى عليه السلام هم در ميان آن ها است .ودر حديث
ديگر است که حذيفه بن يمان از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود :عيسى عليه السلام
نزول ميکند ومردم به او خوش آمد گفته از آمدن او خوشوقت ميشوند زيرا که عيسى عليه السلام حديث
رسول خدا را تصديق ميکند ،آنگاه بموذن مى گويد نماز را اقامه کن ،مردم بعيسى ميگويند جلو به ايست
تا ما بتو اقتدا کنيم ،در جواب آن ها مى گويد ،شما برويد وبا امام خود نماز بخوانيد زيرا که او نيکو امامى
است ،مسلمين با امام خود نماز ميگذارند وعيسى بن مريم هم بان حضرت اقتدا ميکند.
باب 188