Page 29 - final 27-03
P. 29
رومي ميخواست به يک ماجراي تاريخي اين تئوري به دنبال کوششهاي فراوان توسط
بپردازد ،مثلاف جن بين دو دولت شهر را بازگو اروین پانوفسکی 7به کمال خود رسيد .او براي
کند سعي ميکرد آن را در قالب اساطيري نخستين بار ميان آيکونوگرافي و آيکونولوژي
بازنمايي کند .اما براي انسان رنسانسي اسطوره تفکيک روشمندي ايجاد کرد .کتاب »مطالعاتي
در آيکونولوژي «وي از نفوذ فوقالعادهاي
ديگر آن معنا را نداشت(نصري.)31 :6121، برخوردار شد .هرچند بيشتر مطالعات پانوفسکي
معطو به هنر رنسانس ميشد اما خود او اعتقاد
پانوفسکي سه لايه معنايي را درباره آثار هنري داشت که اين روش قابل بسط به تصاوير کل
تصويري به کار گرفته است -6 :معناي ابتدايي يا
طبيعي که پيکربنديهاي خطوط و رن هايند، تاريخ هنر ميباشد.
مواد اصلي اثر (رن ،بافت پرده ،جنس سن »پانوفسکي با توجه به شرايط تاريخي جديدي
و ،)...شکلها (تصويرها يا نشانههاي شمايلي) و که در دوران رنسانس چهره گشود ،به طرح اين
سرانجام نسبت ميان اين همه را آشکار ميکند. پرسش ميپردازد که» :آيا دوره رنسانس
جهان اشکال ناب معنايي فوري ،ابتدايي و الگوبرداري صر از يونان و روم بوده است؟ بي
طبيعي را ارائه ميکند؛ -8حضور قراردادي يا شک انسان رنسانسي تحول جديدي را ايجاد
دنياي رمزگان اثر .ما اشکال را با مفاهيمي کرد اما آيا اين تحول محصول تقليد از گذشته
قراردادي همبسته ميدانيم .درونمايههاي هر اثر بوده است؟« او در جواب به اين سؤال ميگويد:
را به ياري معاني آشنا و قراردادي ميشناسيم و انسان رنسانسي ،در مرتبه ظاهر ،از ميراث يونان
به آنها تصوير ميگوييم .ترکيب تصاوير سازنده و روم استفاده کرد .اين بهرهبرداري تنها در ظاهر
گزارش (داستان ،تاريخ و گاه تمثيل) است، است که هنر رنسانس از موضوعات غالب هنر
چيزي که نظريهپردازان روزگار رنسانس آن يونان-روم يا از اساطير آن تمدنها به نحو
راInvenzioniميناميدند .درک اين گزارش، کثيري استفاده کرده است .دليل پانوفسکي که
کار »شمايلنگار« است .بحث از موضوع پردهها چندان با مورخان هنر پيش از خودش و هم
و شمايلها در گستره شمايلنگاري پيش ميرود. دورهاش سازگار نيست ،توجه به اين مطلب است
هينريش ولفلين آنچه را که پانوفسکي شمايل- که در دوره رنسانس بحث تاريخمندي (سياليت)
نگاري خوانده است ،با عنوان »تحليل صوري يا وجود انسان مطرح بوده و اينکه انسان در اين
بررسي شکلها «مشخص ميکرد؛ -1حضور دوره نسبت به تاريخ درک و بصيرتي داشته است
معاني ژر تر و گستردهتر ،يا معناهاي ذاتي .اين که در آن تمدنها نميتوان چنين بصيرتي را
معناها به مشخصههاي ملي ،دورهاي ،طبقاتي، يافت .در توضيح نکته مورد نظر پانوفسکي بايد
آييني ،اخلاقي ،ديني ،و فلسفي مرتبط ميشوند ذکر کرد که وقتي هنر يوناني و رومي را ملاحظه
و در يک کلام مشخصههاي »ايدئولوژيک «اثر ميکنيم به اين نکته پي ميبريم که اسطوره در
هستند .درک اين معناها با دو روش »تحليل اين هنرها از نقش برجستهاي برخوردار بوده
شکل«و »تحليل دلالتهاي شمايل نگاريک است .بدين صورت که حتي اگر انسان يوناني و
اثر«ممکن ميشود (احمدي.)88 :6126،
بوم
7- Ervin Panofsky
24