Page 25 - رفیق خوشبخت ما 2-1
P. 25

‫حضرت زهرا؟عها؟ در جنگ‪33‬روزه‬

‫از روز بیس ‌توهشتم‪ ،‬جنگ بالعکس شد‪ .‬ما از این صحنه‌ها در‬
‫دفـاع مقدسمان زیـاد دیدیم‪ .‬از عوامل برحق‌بودن خودمان در‬
‫جنگ‪ ،‬روحیاتی بود که از رزمندگانمان بروز م ‌یکرد که بیشتر‬
‫شباهت بـه حـالـت سیروسلوک داشــت و بـرداشـتـن حجاب‌ها‪.‬‬
‫سخنانی م ‌یگفتند ورای حجاب‌ها و پرد ‌هها‪.‬‬
‫سخت بود‪ ،‬یکی از برادرهای‬   ‫خیلی‬     ‫حـزدر آ‌بالنلهکوکراه انهـحلواتدد ّیثنکوه‬
‫بـود و در جنوب مسئول بود‪،‬‬  ‫تش ّر ع‬
‫حالتی را که ب ‌هتعبیر خـودش حالت خـواب نبوده اسـت‪ ،‬چنین‬
                                    ‫تعریف کرد‪:‬‬                                ‫رفیق خوشبخت ما 	‬
‫دیدم بانویی آمد و یک یا دو بانوی دیگر هم کنارش‬
‫بودند‪ .‬من در عالم خواب‪ ،‬حس کردم ایشان حضرت‬
‫زهراست‪ .‬رفتم ب ‌هسمت پاهای مبارکشان و به ایشان‬
‫گفتم‪« :‬ببینید وضع ما را! ببینید ما چه وضعی داریم!»‬
                                                                              ‫‪24‬‬

‫حضرت فرمودند‪« :‬درست م ‌یشود» و یک دستمال از‬
‫داخـل روپـوشـی که داشتند‪ ،‬بیرون آوردنــد و تکان‬
‫دادند و فرمودند‪« :‬تمام شد‪».‬‬
   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30