Page 7 - الملاحم و الفتن یا فتنه و آشوبهاى آخر الزمان
P. 7

‫‪|Page6‬‬

      ‫ميگويد‪ :‬کعب ميداند که يمانى قرشى است واو امير الغضب است وآن کسى که تابع آنها شود از بيت‬
                                                                                         ‫المقدس است‪.‬‬

                                                                                              ‫باب ‪21‬‬

     ‫سالم حبشانى گويد‪ :‬در کوفه از امير المؤمنين على عليه السلام شنيدم که ميفرمود‪ :‬من براى حق قتال‬
   ‫ميکنم که اقامه شود وهرگز اقامه نخواهد شد وامر (خلافت) با آنها است‪ ،‬با ياران خود گفتم‪ :‬اينجا جاى‬
    ‫ماندن نيست وحال آنکه اين (على عليه السلام) خبر ميدهد که امر (خلافت) با اينها (على عليه السلام)‬

     ‫نيست‪ ،‬ما از آن حضرت اجازه خواستيم که بمصر برويم وآنحضرت هم بهر يک از ما که ميخواست‬
                  ‫اجازه داد وبهر مردى از ما هزار درهم عطا کرد وطايفه اى از ما را با او روانه کرد‪.‬‬

                                                                                              ‫باب ‪22‬‬

                            ‫ابوصادق از حضرت امير المؤمنين على عليه السلام روايت کرده که فرمود‪:‬‬

  ‫معاويه بهمين زودى بر شما مسلط خواهد شد‪ ،‬گفتند پس تو براى چه جنگ ميکنى؟ فرمود‪ :‬مردم ناچارند‬
                                                     ‫از اينکه اميرى داشته باشند چه خوب باشد وچه بد‪.‬‬

                                                                                              ‫باب ‪23‬‬

‫کعب ميگويد‪ :‬خلافت بنى اميه مدت‪ ...‬شصت سال وچندى خواهد بود (مترجم گويد‪ :‬در مروج الذهب است‬
   ‫که خلافت بنى اميه هزار ماه بوده است) خلافت بنى اميه از بين نميرود تا اينکه خودشان آنرا ريشه کن‬
    ‫کنند‪ ،‬بعدا که بخواهند آنرا محکم کنند موفق نميشوند از هر ناحيه اى که آنرا محکم وبرقرار ميکنند از‬
   ‫ناحيه ديگر منهدم ميشود‪ ،‬خلافت بنى اميه به ميم افتتاح ميشود وبميم هم ختم خواهد شد خلافت بنى اميه‬

 ‫ازبين نميرود تا اينکه (آخرين) نفر آنها بوسيله قتل خلع شود ودو شتر او کشته شوندو شتر اصهب مروان‬
   ‫کشته شود بعد از آن‪ ،‬خلافت آنها منقطع ميشود وتاج خلافت بدست مروان بباد فنا ميرود‪( .‬فصل) شرح‬

‫حال عبد الله بن سلام وکعب الاحبار بدانکه من با هر يک از علما شيعه اهل بيت عليهم السلام تماس گرفتم‬
    ‫فهميدم معتقدند که عبد الله بن سلام وکعب الاحبار از مخالفين اهل بيت نبوتند وچه بسا ميشود که بجهت‬
   ‫همين اعتقاد از (استدلال به) اخبار ورواياتى که از اين دو نفر نقل شده خوددارى مينمايند‪ ،‬پس من لازم‬
   ‫دانستم آنچه را که در اين باره تحقيق کرده ام در اين کتاب درج کنم‪ :‬عبد الله بن سلام وکعب الاحبار از‬
  ‫خواص مولاى ما على عليه السلام بوده اند وشايد آن رواياتى که از اين دو نفر در باره ملاحم وفتن ذکر‬
        ‫شده وبطور احتمال ميگويند که آن روايات از مولاى ما على عليه السلام است چونکه سند آنها بان‬

‫حضرت منتهى نميشود از باب تقيه باشد وآن روايات هم از آن حضرت باشند‪ .‬يکى (از دليلهائى که اين دو‬
 ‫نفر از خواص آن حضرت بوده اند) اين است که در جلد اول کتاب (ابنا النحاه) تاليف يوسف شيبانى ديدم‬
        ‫که مولاى ما على عليه السلام اول کسى است که علم نحو وشرح آنرا بنيان گذارى کرد‪ ،‬بعد از آن‬
 ‫ميگويد‪ :‬وقتى که على عليه السلام بعد از عثمان متولى خلافت شد واراده عراق کرد عبد الله بن سلام بان‬

‫حضرت عرض کرد‪ :‬نزد منبر رسول خدا صلى الله عليه وآله باش که تو را حفظ نمايد‪ ،‬بطرف عراق مرو‬
   2   3   4   5   6   7   8   9   10   11   12