Page 4 - پیشگاه (2)
P. 4

‫از ِکلکتابخارا‬

                                                   ‫گفتگوی حسین گنجی با علی دهباشی‬

‫اینجادفتربخارااست‪،‬یادگارهاییازافغانستان وتاجیکستان‪.‬تصاویرشاعرانافعانستانی و‬
‫تماعجریوکفب‪.‬رهدمیروندشیلوواغرایس‪،‬بت‪.‬هاهنةزاپررتسوییدینعاوجلیی ْبنشسلؤاولغ‪،‬مپُی‌رِشکوتاد وبگوفمجت‌لوهگووعیکماسشآکدلم‌مهای‌ ِگییاردبد ِی…‬
                                    ‫در این شلوغی چیزی گم نمی‌شود؟!‬
‫(با خنده) نه‪ ،‬اما شاید فقط خودم از آن سر در می‌آورم‪ .‬چون در واقع کار چندین نفر روی میز‬
‫انجام می‌شود و بنابراین در این بی‌نظمی یک نظم درونی وجود دارد که حتی اگر چشم‌هایم‬
                                    ‫را هم ببندم می‌توانم تشخیص بدهم هر چیزی کجا است‪.‬‬
‫ایجاد این نظم مهیستچلوزقم دتاتشلتانشحندکارقدله‌ای‪۵‬د‪-‬ی‪۶‬کننفرظمکاظدارهروریزیبهداهیانسجاتبدوهفیعلداً؟امکان مالی برای‬
‫این‌که این تعداد افراد وارد را در اختیار داشته باشم‪ ،‬وجود ندارد‪ .‬این هم سیستم خاصی‬
‫است‪،‬‬  ‫دشوار‬  ‫حال‬  ‫هر‬  ‫به‬  ‫کرده‌ام‪.‬‬  ‫«ابداع»‬  ‫مجله‬  ‫فکعهلباًهچقاوره‌ال آیقانییسمتح‪.‬مدچهقامئدی‌‪،‬شبوراد کیراددا؟رة‬  ‫است‬
                                                                                                                 ‫ولی‬
‫جز اینجا‪ ،‬من دوحججام کایردهیاگیرتاکانرهمم بی‌هکتنبم ِعتاآچنرباخیزدنزدیگادیباوشمدج‪.‬له را بچرخانم‪ .‬کم می‌خوابم و‬
‫این کم‌خوابی‌ عادت سالیان است‪ .‬نزدیک ‪ ۳۰‬سال است که ‪ ۵‬صبح کارم را شروع می‌کنم و‬

                                                                                                                 ‫‪4‬‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9