Page 46 - رفیق خوشبخت ما 2-1
P. 46

‫شهیدی که همسرش واسطۀ شهادتش شد‬

                  ‫زمان جنگ حسین بادپا ه ‌مرزم من بود و خیلی دوستش داشتم‪.‬‬
                  ‫الان او مفقودالاثر اسـت‪ .‬همشهری بـودیـم‪ .‬بـرای اینکه بیاید‬
                  ‫اینجا‪ ،‬خانمش را واسطه کـرد و ایـن خیلی مهم اسـت که زن‬
                  ‫انسان واسطه شود برای مجاهدت شوهرش‪ ،‬بیاید و التماس کند‬
                  ‫و بگوید‪« :‬قبول کن شوهر من به جبهه بیاید و شهید شود‪ ».‬این‬
                  ‫خیلی حرف مهمی است‪ .‬نشان م ‌یدهد که هدف خیلی باارزش‬
                  ‫است‪ .‬حسین بادپا بار اول زنش را واسطه فرستاد‪ .‬بار دوم خودش‬
                  ‫بار چهارم نمی‌گذاشتم‬  ‫بـرای‬  ‫داشتم‪.‬‬  ‫آبمیـاید‪.‬د‪.‬ممنجخدیدًلایخادنومستش رشا‬
                  ‫گفت‪« :‬تو پیش فلانی‬    ‫کرد و‬  ‫واسطه‬
                  ‫آبرو داری‪ .‬برو واسطه شو تا بگذارد من بروم‪ ».‬این ماجرا در ایام‬
                  ‫فاطمیۀ سال قبل بود‪ .‬بعد هم به اینجا آمد و شهید شد‪.‬‬

‫رفیق خوشبخت ما 	‬  ‫شهید سردار سلیمانی‬

‫‪45‬‬
   41   42   43   44   45   46   47   48   49   50   51