Page 51 - رفیق خوشبخت ما 2-1
P. 51

‫مادری که خودش قبر َکند‬                                                                                     ‫رفیق خوشبخت ما 	‬
‫یادم هست مادری بود در یکی از روستاها به نام «خانوک»‪ .‬شوهر‬
‫و سه پسرش در جنگ بودند‪ .‬یک پسرش به نام زادخـوش که‬
‫َشککننهنیدد‪،‬د‪.‬ایقشبدنر‪،‬زپاسنجاروزقهتشن ریدااخدکسهکتس‪7‬ه‪1‬یشسقادلب‪،‬رهدرباوختحدرف َرکهانیکدنودشب‪.‬رعاخدواصیددانزشپدآسمکردرهاایتکونم قیکبقربرارش‬
‫گذاشت و دفن کرد و شوهر و دو پسر دیگرش را روانۀ جبهه کرد‪.‬‬

                                   ‫عجیب بود این صحنه‪.‬‬

‫شهید سردار سلیمانی‬

                 ‫واکنش حاج‌قاسم به بازرسی قبل سخنرانی‬
‫قبولکردهبودسخنرانیادوارۀشهداییکروستاباشد‪.‬وقتیمتوجه‬
‫شد برای مراسم مردم را بازرسی م ‌یکنند‪ ،‬گفت‪« :‬با این وضعیت‬

     ‫سخنرانینم ‌یکنم؛مگراینکهدستازبازرسیمردمبردارید‪».‬‬

                                                                                                                                            ‫‪50‬‬
   46   47   48   49   50   51   52   53   54   55   56