Page 41 - pacu1
P. 41
41
یهو فهمیدم یادم ترم ۲بودیم ،دورمون تو اورژانس بود ،یه بار قرار شد من آمپول بکمپلکس بزنم به
رفته نید ِل جا یه آقایی که خیلی بی اعصاب بود ،منم سرنگو کشیدم ولی نمیدونم چی شد موقع
پوش کردن ،نیدل از سرنگ جدا شد و تمام محتویات سرنگ که زرد و بدبو هم
مونده رو از باسن
آقاهه در بیارم! هست پاشید تو صورتم خودم و لباس آقاهه! آقاهه هم دراز کشیده بود
منم که از بوی بکمپلکس متنفرممم ،اومدم صورت خودمو پا ک کنم سرنگ هم
انداختم یهو فهمیدم یادم رفته نید ِل جا مونده رو از باسن آقاهه در بیارم!
آقاهه همون موقع خواست از جاش بلند بشه که من تازه یادم افتاد نیدل هنوز
همونجا مونده
یهو داد زدم :نهههههههههه آقا شلوارتو نکششش بالااااااا
کل اورژانس به علاوهی خود آقاهه با تعجب یهو برگشتن نگاهم کردن!
منم موزیانه نیدلو کشیدم و پنبه الکلو گذاشتم جاش گفتم یادم رفته بود پنبه
الکل بزارم براتون!
آخرشم تشکر کرد و گفت فقط اون پنبه الکلی که آخرش گذاشتی،درد داشت...
فصل نامه پاکو
شماره 1
بهار 1399