Page 19 - iqna-rayehe-148-1-2
P. 19
ویژ هنامهبررسی
اندیش ههایقرآنیمولانا
شماره 148
یکـی مولانایـی کـه بـر رشـته سـبب سـوزی تأکیـد وقتی از مرزهای فرهنگی ایران چاره چیست؟
م یکنـد و دائمـاً رابطـه مسـتقیم بـا خـدا را تجربـه وقتـی دربـاره عرفـان صحبـت م یکنیـم ،بـا یـک
و توصیـه م یکنـد .و مولانایـی کـه گاهـی تنـه بـه خارج شویم، سـنت معنـوی مواجـه م یشـویم و هـر زمانـی هـم
تنــه متکلمــان م یزنــد ،گاهــی فیلســوف م یشــود کــه دربــاره عرفــان اســام یصحبت م یکنیــم،
و م یخواهـد مسـتدل صحبـت کنـد .شـاید بتـوان انفکاکی بین صوفی و عارف آن ســنت معنــوی نســبت مختصــری بــا اســام و
چهـره فیلسـوف و متکلـم مولانـا را میـراث غزالـی جامعـه مسـلمانان بـر قـرار کـرده اسـت .البتـه مـراد
نخواهیمدید. از مــا ســنت معنــوی ،آنچــه ســن تگرایان دربــاره
دانســت. حکمـت خالـده م یگوینـد نیسـت ،بلکـه مرادمـان
در مرزهای فرهنگی ایران مجموعــ های از معــارف اســت کــه در طــول تاریــخ
م یتــوان ادعــا کــرد کــه مولانــا پیــش از
و تشیع است که عارف از صوفی بشـری شـکل گرفتـه اسـت.
دیــدار بــا شــمس غزالــی دیگــری بــود؟ اولیــن چیــزی کــه در ســنت بــا آن روبــ هرو
قضـاوت در ایـن بـاره مسـتلزم دقـت زیـادی اسـت، تفکیکم یشود؛ م یشــویم ،ادبیــات ،زبــان ،اصطلاحــات و مفاهیــم
امـا مسـلم اسـت کـه قبـل و بعـد از دیـدار مولانـا اســت .عین یتریــن و قابــل ســنج شترین
بـا شـمس ،مولانـا بسـیار تغییـر کـرد ،ولـی اینکـه البته دلیل روشنی دارد؛ چیــزی کــه در مواجهــه بــا هــر انســانی م یتوانــد
آیــا غزالــی بــود قبلــش یــا نــه قضــاوت ســختی ب نمای ههــا و خاســتگاههای فکــر یاش را عیــان
اسـت .چـون بـه آثـاری کـه مولانـا پیـش از ملاقـات چون در دوره صفویه کنــد ،کلمــات و عباراتــی اســت کــه در زبــان بــه
بــا شــمس نوشــته اســت ،دسترســی نداریــم و کار م یبــرد .در ســنت معنــوی اســام هــم وقتــی
تمـام آثـاری کـه در دسـترس ماسـت ،متعلـق بـه در یک فرآیند میان مدت که م یخواهیـم ببینیـم کسـی متعلـق بـه ایـن سـنت
ســا لهای پــس از دیــدار مولانــا و شــمس اســت. هسـت یـا نیسـت ،مهمتریـن عامـل ،زبـان اسـت.
مـن وقتـی آثـار مولانـا را م یخوانـم ایـن دو چهـره کمتر از صد سال طول کشید، الان اگـر کسـی اینجـا بـود و م یگفـت« :م یخواهـم
را م یبینــم ،تــا حــدی کــه گاهــی فکــر م یکنــم دربـاره فلسـفه کانـت صحبـت کنـم» اولیـن قضاوت
شــاید تعــارض داشــته باشــند .گاهــی بســیار بــر تصوف از یک امر مستحسن شــما دربــاره گوینــده ایــن جملــه چیســت؟ جــز
ایـن اسـت کـه او یـا اسـتاد فلسـفه کانـت اسـت
ریاضــت تأکیــد م یکنــد. و پسندید های کهسلاطین صفوی و یــا اینکــه فلســفه کانــت را خوانــده اســت؟
چند خوردی چرب و شیرین از طعام کمتریـن برداشـت شـما ایـن خواهـد بـود کـه او بـا
امتحان کن چند روزی در صیام به او تعلق خاطر داشتند فلســفه کانــت آشناســت .حــال اگــر بــه نام ههــای
سـیداحمد کربلایـی مراجعـه کنیـد ،در جمـات او
ریاضـت هـای مولانـا غیـر از روز هداری چـه به امر مذموم و ناپسندی تبدیل شد بـا عباراتـی چـون فقـر و وصـل و هجـران مواجـه
م یشـوید و اشـعاری از مولانـا را خواهیـد دیـد .اگـر
بودنـد؟ شــد و مهمتریــن میــراث ایــام انقــاب او ایـن اصطـاح هـا را شـمارش کنیـد خواهیـد دیـد
گرسـنگی مهمتریـن ریاضـت مولاناسـت .عـاوه بـر کـه بیشـتر آنهـا متعلـق بـه ادبیـات عرفانی هسـتند
آن کــم خفتــن ،ب یخوابــی ،کــم ســخن گفتــن و احیا ءالعلـوم بـود کـه سراسـر خـوف الاهـی تـا فلسـفی .بایـد توجـه کنیـد کـه مـن بـه هیـچ
همچنیـن مناجـات .مولانـا دربـاره تبدیـل حـواس وجــه نم یخواهــم عرفــان را بــه ادبیــات تقلیــل
اسـت .پرتـو شـمس نیـز در 38سـالگی بـر بدهــم ،ولــی در مواجهــه بــا ایــن ســنت معنــوی،
میگویــد: عیا نتریــن و عین یتریــن چیــزی را کــه در اختیــار
رقص و جولان بر سر میدان کنند مولانـا تابیـد و او را دگرگـون کـرد؛ حاصـل دارم ادبیــات اســت .ادبیــات یعنــی مصطلحــات
رقص اندر خون خود مردان کنند و ارجاعــات برو نمتنــی بــه عرفــای پیشــین و
چون رهند از دست خود دستی زنند انقـاب مولانـا چـه بـود؟ امثالهـم .بـا ایـن مقدمـه وقتـی مثنـوی مولـوی را
چون جهند از نقص خود رقصی کنند تجربیــات انســان از خوانــدن کتــاب هــا متفــاوت م یخوانــم ،چــه ادبیاتــی در آن م یبینــم؟ ادبیــات
مطربانشان از درون دف م یزنند اســت .آنچــه مــن در مواجهــه بــا احیاءالعلــوم یــا متکلمانـه اسـت؟ کـدام متکلمـ یدر تاریـخ ای نطـور
بحرها در شورشان کف م یزنند کیمیـای سـعادت بـه ذهنـم آمـد ،بیشـتر عرفانـی حـرف زده اسـت؟ ادبیـات کـدام فیلسـوفی در تاریخ
اسـت کـه فـردی بـا ذهنـی منضبـط و منطقـی ،آن شــبیه مثنــوی و دیــوان شــمس اســت؟ ادبیــات
تو نبینی لیک بهر گوششان را تئوریـزه میکنـد .بـه نحـوی کـه بیـن شـریعت و بیــش از تمــام اصنــاف متأثــر از ادبیــات عارفــان
برگها بر شا خها هم ک فزنان طریقـت آشـتی برقـرار کنـد .مـن خـوف را آنچنـان اسـت .بیشـترین نقـل قو لهـای مولانـا از سـنائی و
درک نکــردم و شــاید بخاطــر نحــوه مواجهــه مــن عطـار اسـت .مولانـا بـه قطـع ،هـم صوفـی اسـت و
تو نبینی بر گها را کف زدن بــا ایــن کتــاب باشــد ،چــون انســا نها در شــرایط هـم عـارف بـه آن معنـای عینـی کـه از عرفـان ارائه
گوش دل باید نه این گوش بدن روحــی متفــاوت ،ممکــن اســت برداشــت هــای دادیـم نـه بـه آن معنـای مطلوبـی کـه م یگوینـد
متفاوتـی از یـک متـن واحـد داشـته باشـند .تصورم عــارف کســی اســت کــه بــه حــق رســیده اســت
گوش سر بر بند از هزل و دروغ ایـن اسـت کـه غزالـی یکـی از بزرگتریـن خادمـان و کشـف تـام داشـته و امثالهـم .بـه تعبیـر علامـه
تا ببینی شهر جان با فروغ تصــوف اســت؛ چــون آمــد و هــم شــریعت را بــا طباطبایــی ،عرفــان حاصــل مکــث روح دیانــت در
البتـه تمـام ریاض تهـا بـرای شکسـتن بـت نفـس تصـوف پیونـد داد در بـاب معامـات در احیاءالعلـوم یــک جامعــه اســت .بــا کار کتابخانــ های نم یتــوان
هسـتند .چـه کـم خـوری ،چـه کـم گویـی و حتـی و بــه تبــع در گزیــدهاش کــه کیمیــای ســعادت
کــم شــنیدن! هــر اتفاقــی کــه منجــر بــه فربهــی اسـت و هـم در مهلـکات و منجیـات ،اخـاق را بـا عرفــان تأســیس کــرد.
نفــس شــود ،بــال پروازهــای روحانــی را بــه بنــد عرفـان پیونـد زد .در واقـع در دنیـای اسـام بعـد از
م یکشــد .شــمس بــه مولانــا گفــت کــه ایــن وزر غزالـی یـک تئـوری اخـاق عرفانـی پیـدا کردیـم. غزالـی در 38سـالگی بـه نـاگاه و بـه بهانـه
و وبا لهـا را از با لهایـت بـاز کـن تـا پـرواز کنـی. پیــش از غزالــی مــا در ســنت اســامی ،اخــاق
حکایـت اسـت کـه ابوسـعید ابوالخیـر بـا ابوالقاسـم عرفانــی نداشــتیم .تلا شهــای صوفیــان در زمینــه حــج نظامیــه را تــرک کــرد؛ عزل تگزیــن
قشــیری رفتــه بودنــد در بــازار ،کســی بســاط اخـاق نتیجـه نـداده بـود .و غزالـی بـه دلیـل تبحـر
شلغ مفروشــی داشــت و ایــن دو بــه ســراغ او در فلســفه و تبحــر در شــریعت و کلام توانســت
رفتنــد .ابوســعید مشــغول خــوردن شــلغم شــد و ایــن خدمــت بــزرگ را بکنــد کــه یــک اخــاق
بــه قشــیری هــم م یگفــت بخــور؛ قشــیری هــم عرفانـی را ارائـه کنـد .کاری کـه غزالـی کـرد بسـیار
گفــت شــیخی را چــه کار کنــم؟ بعــد کــه بــه سـاختارمند و منضبـط اسـت ،امـا مولانـا انضبـاط
غزالــی را نــدارد .مــن نم یتوانــم بگویــم غزالــی
عاشــق بــود یــا خائــف؛ ممکــن اســت عشــق در
وجودتـان فـوران کنـد ،امـا آن را در کتابـت نشـان
ندهیــد .اگــر غزالــی ای نقــدر خوفنــاک بــود و بــا
عشــق ب یمهــر بــود ،ای نقــدر محبــوب مولانــا
نم یشــد .البتــه شــاید بتوانیــم در مواجهــه بــا
مثنـوی و دیگـر آثـار مولانـا ،دو مولانـا را ببینیـم.
53خرداد 1402