Page 17 - electronic_winter
P. 17
وا نشه ،همو گم نکنیم .یه بند شیرینی از جیبش در میاره و نشونم میده .بالا که میگیرتش ،نور که بهش
میخوره ،عین مروارید میدرخشه ،بیست جاش ،بیست بار ،یه طنابه با ۲۰تاگره.
صدای خالد همه رو کشونده بود تو یه اتاق شاید به خاطر حضور من بود که تا حالا بهش چیزی
نگفته بودن و ساکتش نکرده بودن .حاجی غواص برگشت به سمت در .نگاهش یکی یکی گره می خورد
با نگاه پرستارا و مریضا .یکی یکی ،گره به گره میومد ،نگاه به نگاه تا رسید به من .پرستار گفت حاج
خالد آبی .منظورش این بود که تایم خورد نقرص رسیده .دفعه قبل هم که اومده بودم زمانیکه عصبی
شد قرص آبی بهش دادن .برای اینکه فضا رو عوض کنم بند کردم به عکس ۶در ۴که گوشه قاب بالای
تختش بود و خوده قاب .نقاشی یه درخت بود .سبز .مثل اینکه یه درخت مقدس باشه.
میگم حاجی خالد پس این نقاشی چیه؟ این پسره کیه؟ پسرته؟ گاهی وقتا بهترین کار ،کاری نکردنه،
سکوته .اون لحظه هم انگارجزو همون گاهی وقتا بود .آبی روی قهوه ای رنگ پریده ی دستای خالد
رفت بالا و آب پشتش .اما آ بروی همه آتیشا که جواب نمیده .برای بقیه هم انگار آب از آب تکون
نخورده بود ،چون نصف بیشترشو نرفته بودن ،نصف دیگه هم داشتند میرفتن .دوباره ادامه داد که :تویه
شبکه ماه هست ،ستاره هست ،جیر جیر جیر جیرک ها هم هست و چشمای ما که توی کنج شنوریک
لامپ میلرزه توی سنگر ،یکی میاد یه نقشه پهن میکنه جلوی بیست تا آدم .میگه تموم عرض دریاچه
ی ماهی رو باید غواصی کنین ۹ ،کیلومتر ،بعد از اون طرف آب باید بزنین به خط دشمن.
اما سر بزنگاه ،همه چی میریزه به هم .برنامه عوض میشه .برنامه از اونجا عوض میشه.
از کجا؟ خلیل میگه روی کره زمین نیست .نشونه هاش اینه و اشاره میکنه به درخت سبز توی قاب
نقاشی ،درخت طوبی .انگشتش رو میچسبونه به قاب و هل میده ،عکسا ونپسره رو در میاره ،عکس
قدیمیه .مال جبهه است .رنگ قهوه ای قدیمیش با لکه های روی انگشتش هماهنگ میشه .انگار اون
عکس هم بخشی از وجودشه.
وقتی میگم گاهی وقتا بهترین کار سکوته یعنی این .چطور؟ از بچه ملایر میگه .همونی که توی عکسه.
دست میکشه روی صورت عکس .زردی صورتش از توی عکس رنگو رو رفته هم معلومه .عمو مهم فکر
میکنم یه چیزایی از یرقاناو نشنیده بود .از تختش میاد پایین ،دو قدم که میاد سمت دار قالی کنار
پنجره ،هول ورش میداره ،انگار چیزی رو گم کرده باشه .تو بیشه ی سبز روی تخت دنبال مرواریدش
میگرده .میگه از آب گذشته است ،یادگاریه .ازبچه ملایرمیگه که یک ماه تمام شب وروز ،خواب وبیدار،
17