Page 16 - electronic_winter
P. 16

‫برف سفید تر‪ ،‬از تیله غلطونتر‪ .‬یعنی چی می تونست باشه؟ ماه‪...‬؟ نه باید ماه تر باشه‪ .‬اونوخ گریه اش‬
                                                                   ‫بند میومد و دیگه گریه نمی کرد‪.‬‬

‫می چرخونم جاکلیدی رو‪،‬اون طرف عکس باباشه‪ .‬یادم میفته که براش یه هدیه هم آوردم‪ .‬عین بچه‬
‫ها که ذوق دارن نقاشی و کاردستی شون رو به بزرگترا نشون بدن‪ ،‬خیز برداشتم سمت کوله ام‪ .‬اما کار‬

                                                                                 ‫دستم داد‪ ..‬چطور ؟‬
‫بند کوله ام رو می کشم‪ ،‬بازش می کنم‪ ،‬یه قوطی فیلم عکاسی دارم که گذاشتمش توی اون‪ ،‬مبادا‬
‫گم بشه‪ .‬انگشت شصت و اشاره ام رو می گیرم بالا و پایینش‪ ،‬میارمش بالا‪ ،‬می گیرمش جلوش و تکونش‬
‫می دم‪ .‬تلق و تلوقش نگاهشو جذب می کنه‪ ،‬میگم حاجی یه چیزی آوردم برات‪ ،‬یه یادگاریه‪ ،‬گفتن‬
‫بگم از آب گذشته است‪ .‬برق توی چشماش افتاد‪ .‬انگار یه زنگ توی کله اش به صدا در اومده‪ ،‬دستاش‬
‫قرص شد‪ ،‬اومد جلوتر‪ ،‬اما نگاهش به قوطی نبود‪ ،‬حواسشم پرت نبود دیگه‪ .‬نگاهش عین نگاه یه شیر‬
‫به آهو میموند زمانی که می خواد شکارش کنه‪ .‬سقوط آزاد قوطی رو روی پتوش فقط حس کردم‪.‬‬

                                                                             ‫پرسید تو چه کاره شی؟‬
‫عموم می گفت تیکه کلام بابام بود انگار زمین بازی عوض شد‪ ،‬به یک آن شیر محو شد‪ .‬آهوی‬
‫چشماش فرار کردن زیر پتوی پلنگی سبزش‪ .‬با دستش میجورید دنبال قوطی‪ .‬از پنج جهت قوطی‬
‫محاصره شد و رفت پشت بیشه سبز‪ .‬نمی دونم قلب چند بار در دقیقه باید بزنه اما مطمئن هستم‬

                                                           ‫اینجوری نباید بزنه‪ .‬منتظر واکنش هستم‪.‬‬
‫چشمام از حدقه زده بیرون‪ ،‬شیر بیشه دوباره عرض اندام میکنه‪ ،‬زل میزنه توی چشمامو میگه تو هم‬
‫داری بد نگاه می کنی‪ ...‬اینجا همه به آدم بد نگاه می کنن‪ ،‬هیمیان فشارخونم رو میگیرن‪ ،‬فشارخون‬
‫به چه درد من می خوره‪ .‬به من میگن نقاشی کن‪ ،‬حصیر بباف‪ ،‬چیز درستکن‪ .‬انگار تو کلشون نمیره که‬

                                                                         ‫من‪ ...‬مرواریدم رو گم کردم‪.‬‬
‫دستشو از زیر پتوی سبز میاره بیرون‪ .‬مرواریدی که توی قوطی بود‪ ،‬کف دستشه‪ .‬نشون میده و میگه‬
‫عین همین بود‪ .‬کف دستم بود‪ .‬گره خورده بود به انگشتام‪ .‬کجابود‪...‬؟ دریاچه ماهی‪...‬؟ خورعبدالله‪...‬؟‬
‫نهاروند بود‪ ،‬اروند من دیدم که مروارید داره تو یاروند غلت می خوره و میره سمت دریا‪ .‬اینا که اینجا‬
‫نمیگن دروغه‪ .‬من میگم نیست‪ .‬بیست تا مروارید‪ .‬تا حالا دیدی بیست تا آدم‪ ،‬غواص‪ ،‬گیر باشن به یک‬
‫طناب پر گرهراست عرض اروند تو تیررس دشمن؟ یه طناب‪ ،‬گره به گره‪ ،‬بیست تا‪ .‬که یه وخ دستامون‬

‫‪16‬‬
   11   12   13   14   15   16   17   18   19   20   21