Page 111 - الملاحم و الفتن یا فتنه و آشوبهاى آخر الزمان
P. 111
| P a g e 111
عمر بن عبد العزيز گفت :راست گفتى وخوب هم گفتى من شهادت ميدهم که اين معجزه را شنيدم وآنرا
حفظ کرده ام ،آنگاه بشوهر آن زن گفت :دست زن خود را بگير وبرو ،اگر پدر او مزاحم توشد بينى او را
بخاک بمال ،بعد از آن گفت :اى فرزندان عبد مناف بخدا قسم ما نسبت بانچه که ديگران ميدانند جاهل
نيستيم وراجع باحکام دين خود کور نيستيم ،ولى همان طور که اولى گفت:
فلم يدرکوا خيرا بل استقبحوا الشرا تصيدت الدنيا رجالا بفخها
فلم يدرکوا الا الخاره والوزرا واعمالهم حب الهوى واصمهم
گويند :در آن مجلس ان بنى اميه را سنگ لقمه شده بود .وآن مردهم با زن خود خارج شدند ،وعمر براى
ميمون بن مهران نوشت سلام عليک من خداى بى همتا را حمد ميکنم ،اما بعد :من کلام تو را فهميدم واز
ورود آن دو مرد ويک زن آگاه شدم ،خدا قسم آن مرد را تصديق نمود وآنرا قسم راستى قرار داد ونکاح او
را ثابت کرد وتو هم باين مسئله يقين داشته باش وبان عمل کن والسلام عليک ورحمت الله وبرکاته.
فصل 36
مدحى در باره ابراهيم بن عبد الله بن الحسن بن الحسن عليهم السلام:
غدا اريحيا عاشقا للمکارم اقول لبسام عليه جلاله
سراج لعين او سرور لعادم من الفاطميين الدعاه الى الهدى
براى صديق او اشاره حازم اذا بلغ الراى المشوره فاستعن
فان الخوافى قوه للقوادم ولا تجعل الشورى عليک غضاضه
وما خير سيف لم يويد بقائم وما خير کف امسک الغل اختها
نئوما فان الحزم ليس بنائم دخل الهوينا للضعيف ولا تکن
شبا الحرب خير من قبول مظالم وحارب اذا لم تعط الاظلامه
ولا تشهد الشورى امر غير کاتم وادن على القربى المقرب نفسه
ولا تبلغ العليا بغير مکارم فانک لا تستطرد الهم بالمنى
فصل 37
ابو سفيان درب خانه على عليه السلام اين شعر را انشاد کرد:
فليس لها الا ابو الحسن علي بنى هاشم لا تطمعوا الناس فيکم
فصل 38