Page 107 - الملاحم و الفتن یا فتنه و آشوبهاى آخر الزمان
P. 107
| P a g e 116
نميبينند ،از همياسگان نزديک آنها استفسار مى کنند ولى آن ها هم خبرى نخواهندداشت .بعد از آن پادشاه
روم را از اين قضيه آگاه ميکنند وميگويند :که آيا مفقودشده اند .پادشاه روم مفتش هائى براى يافتن آنها
درب دروازه ها مامور ميکند ولى کوچکترين خبرى از آن ها بدست نميايد ،پادشاه را نگرانى زيادى
عارض ميشود ونزد همسايگان آنها فرستاده ميگويد :شما آن مردمى هستيد که آنها را امان داده ايد،
هربلائى که به سر آنها آمده شما آورده ايد ،يا بايد آنها را حاضر کنيد يا خبرى از آنها بياوريد که کجا
رفتند وآن خبر طورى واضح باشد که جاى شکى باقى نگذارد ،بهمين جهت اهل مملکت او بحبس وخوف
وکتک وقتل معذب خواهند بود ،تا اينکه بپادشاه خبر مى دهند :راهبى است که ميگويد :من تمام کتب را
خوانده ام وغير از من وشخص يهودى که در زمين بابل است کسى نيست که کليه اين کتابها را بداند.
پادشاه دستور مى دهد تا او را از صومعه بياورند همين که بر پادشاه وارد ميشود پادشاه به او گويد :آنچه
تو ميگوئى براى من گفته اند وتو قدرت مرا ميبينى ،راست بگو که اگر آنها کشته شده اند من مجاورين
آنها را شرقا وغربا بکشم اگر چه از وزرا وخواص خودم باشند .راهب ميگويد :ايها الامير تعجيل مکن
ودر حق اهل مملکت خود جور وستم نکن زير که آنها کشته نشده اند ونمرده اند وحادثه اى هم براى آنها
رخ نداده است بلکه آنها را از خاک شما در مکه برده اند تا بوعده پادشاه بزرگ امم که هميشه انبيا از او
خبر مى دادند وفا کنند .پادشاه گويد :واى بر تو تو اين موضوع را از کجا ميدانى ومن چطور بدانم که تو
راست ميگوئى؟ در جواب ميگويد :ايها الامير من غير از حق چيزى نميگويم ،من وارث (اقوال) علما
پانصد سال قبل از اين هستم ،پادشاه گويد :اگر تو راست ميگوئى پس کتاب را حاضر کن ،آنگاه پادشاه
يکى از امينهاى خود را روانه ميکند تا آن کتاب را مياورد همين که آن کتاب را ميخوانند ميبينند که
صفات قائم عليه السلام واسم او ونام ياران او ومحل خروج آنها در آن مرقوم است ،راهب به پادشاه
ميگويد :آن قوم بر شهرهاى تو مسلط خواهند شد ،پادشاه گويد :واى بر تو تاکنون کسى اين خبر را بمن
نداده؟ راهب در جواب ميگويدک اگر من از کشته شدن يک عده بيگناهى نميترسيدم اين خبر را بتو
نميدادم تا اينکه او را بچشم خود ببينى ،پادشاه ميگويد :تو ميدانى که من ميتوانم او را ببينم؟ راهب ميگويد:
آرى امسال تمام نميشود که مالهاى سوارى آن حضرت وسط شهرهاى تو را پامال خواهند کرد وآن گروه
از طرف آن حضرت راهنمايان شهرهاى تو خواهند بود ،پادشاه خواهد گفت :لازم است که من شخصى را
روانه کنم ونامه اى بنويسم تا خبرى از آن حضرت براى من بياورد؟ راهب ميگويد:
تو همان کسى هستى که تسليم او خواهى شد وناچارى که تابع او باشى تا موقعيکه بميرى ويکى از
اصحاب آن حضرت بر جنازه تو نماز بخواند .واما آنهائيکه به سرانديب وسمندار سکنا ميکنند چهار نفر
از اهل فارسند که بجهت تجارت مسافرت ميکنند ودر سرانديب وسمندار اقامت ميکنند تا اينکه صوت
معهود را بشنوند وبطرف مکه حرکت نمايند .واما آن کسيکه در سلاهط از مرکب خود (افتاده) مفقود
ميشود :او مردى است از اهل يهوديه اصفهان که از سلاهط بقصدايله خارج ميشود ودر آن بينى که شبانه
در دريا حرکت ميکند صدائى ميشنود واز کشتى در زمينى پياده ميشود که از آهن سفت تر واز ابريشم (بر
اقتر يا نرمتر؟) آنگاه اهل مکه ندا ميکنند سوار شويد که اين صاحب وسرور شما است ،وآن مرد برمى
گردد وميگويد :براى من مانعى نيست زيرا که اين گروه تماما در مکه هستند ويکى از آنها تخلف نخواهد
کرد .امام صادق عليه السلام فرمود :موقعى که قائم قيام کرد اين گروه متولى وحکام زمين خواهند بود.