Page 105 - الملاحم و الفتن یا فتنه و آشوبهاى آخر الزمان
P. 105

‫‪| P a g e 114‬‬

‫اصطخر دو نفر ‪ -‬از بيداميل يکنفر ‪ -‬از ليان يکنفر ‪ -‬از‪ ...‬يکنفر ‪ -‬از حلوان دو نفر ‪ -‬از بصره سه نفر ‪-‬‬
‫از اصحاب کهف چهار نفر ‪ -‬وآن دو تاجرى که از عانه بسوى انطاکيه خارج ميشوند‪ ،‬ويازده نفرى که از‬

      ‫روم طلب امنيت ميکنند وآن هائيکه بسرانديب نازل ميشوند ‪ -‬از سمندر چهار نفر ‪ -‬آن مردى که در‬
    ‫سلاهط از مرکب مفقود ميشود آن دو نفرى که از شعب به سندانيه فرار ميکنند ‪ -‬از نخشب يکنفر ‪ -‬آن‬
‫مردى که از بلخ از دست عشيره خود فرار ميکند ‪ -‬آن کسى که از سرخس بوسيله قرآن با دشمنان استدلال‬
 ‫ميکند‪ .‬اينها سيصد وسيزده نفرند که خدا همه را در يکشب جمعه در مکه معظمه جمع ميکند‪ ،‬شب را در‬
‫بيت الله الحرام صبح ميکنند واحدى از آنها تخلف نخواهد کرد‪ ،‬آنگاه در بين کوچه هاى مکه منتشر ميشوند‬
    ‫وجستجوى اطاق ميکنند که سکنا نمايند‪ ،‬اهل مکه آنها را نميشناسند زيرا که در آن موقع آمدن قافله از‬
     ‫شهرهابراى حج عمره يا تجارت نزد آنها سابقه ندارد‪ ،‬پس عده اى از اهل مکه بيکديگر ميگويند‪ :‬اين‬
   ‫گروه غريبى که ما امروز در مکه مى بينيم تاکنون نديده بوديم‪ ،‬اينها اهل يکشهر نيستند از يک قبيله هم‬
‫نيستند اينها که اهل وعيال ومالهاى سوارى ندارند؟ در ين بين مردى از بنى مخزوم مى آيد (وکلام آنها را‬
‫قطع کرده) مى گويد‪ :‬من امشب خواب عجيبى ديده ام که خيلى از آن خائف وترسانم آن جمعيت مى گويند‪:‬‬
   ‫بياتا نزد فلانى ثقفى برويم وتو خواب خود را براى او بگو‪ ،‬همينکه نزد آن شخص ثقفى مى آيد آن مرد‬
  ‫مخزومى مى گويد‪ :‬در عالم خواب ديدم که قطعه ابرى از آسمان آمد تا اينکه بر کعبه فرو نشست بعد از‬
‫آن ديدم که در آن ابر ملخهائى است که داراى بالهاى سبزى هستند‪ ،‬آنگاه بطرف يمين وشمال پرواز کردند‬
 ‫وبهر شهرى که مى رسيدند آن را آتش ميزدند وبهر بنائى که مصادف ميشدند آن را خراب مى کردند‪ .‬آن‬
 ‫مرد ثقفى مى گويد‪ :‬تعبير اين خواب اين است که امشب لشگرى از لشگرهاى خدا بر شما وارد شده وشما‬
 ‫قدرت مقاومت با آنها را نداريد‪ ،‬مى گويند‪ :‬آرى بخدا قسم ما امروز چيز عجيبى ديديم وجريان آن جمعيت‬
 ‫را نقل ميکنند‪ ،‬آنگاه از نزد او بلند ميشوند که در مقابل آنها قيام کنند ولى خدا دل هاى اهل مکه را پر از‬

      ‫خوف وترس خواهد کرد‪ .‬اهل مکه بيکديگر مى گويند‪ :‬در باره اين گروه تعجيل نکنيد زيرا که عمل‬
 ‫ناپسندى انجام نداده اند واسلحه (برخ شما) مکشيده اند وعمل بر خلافى را مرتکب نشده اند‪ ،‬شايد در ميان‬

       ‫اين قوم مردى از قبيله شما باشد‪ ،‬اگر عمل بر خلافى از اين گروه سر زد آنگاه آنها را خارج کنيد‪.‬‬
  ‫واصحاب قائم عليه السلام با سيماى نيکو مشغول عبادت واعمال حج خواهند شد وآنها در کعبه اى هستند‬

     ‫که هر کس داخل آن شود خوف وترسى ندارد مگر وقتى که در کعبه ايجاد حادثه اى کنند وآنها ايجاد‬
 ‫حادثه اى نکرده اند که حرب با آنها واجب شود‪ .‬مرد مخزومى که سرپرست آن مردم است مى گويد‪ :‬من‬

       ‫مطمئن نيستم از اينکه اين جمعيت بدون اصل وريشه باشد وقتى که صاحب اصلى اينها بيايد تکليف‬
      ‫وجلالت شان آنها معلوم خواهد شد‪ ،‬قبل از اينکه اصل آنان بدست آيد آنها را شماره کنيد تا ببينيد که‬
  ‫جمعيتشان در اينشهر کم وعزتشان زياد است‪ ،‬زيرا اين گروه بعد از اين جلال وشانى پيدا ميکنند وتعبير‬
‫خواب من برحق خواهد بود‪ .‬بعضى از اهل مکه بيکديگر ميگويند‪ :‬بر فرض اينکه بقدر اينها جمعيت بيايد‬
    ‫نبايد شما را خوفى باشد زيرا که اين قوم اسلحه ندارند وسنگر وپناهى ندارند که بان پناهنده شوند‪ ،‬اگر‬
     ‫لشگرى بطرف شما بيايد شما در مقابل آنها قيام کنيد که آنها در مقابل شما چون شربت آبى هستند که‬
   ‫شخص تشنه بياشامد‪ ،‬دائما در اينگونه گفتگوها خواهند بود تا شب فرا مى رسد وخواب بر آنها مستولى‬
 ‫شده متفرق ميشوند وبعد از آن اجتماع نميکنند‪ .‬آنگاه قائم عليه السلام قيام ميکند واصحاب قائم عليه السلام‬
‫نظير فرزندان يک پدر ومادر که صبح متفرق وشب اجتماع نمايند با يکديگر ملاقات ميکنند‪ .‬ابو بصير به‬
  ‫امام صادق عليه السلام گفت‪ :‬فدايت شوم غيراز اين عده در روى زمين مومنى نخواهد بود؟ فرمود‪ :‬چرا‬
   100   101   102   103   104   105   106   107   108   109   110