Page 97 - الملاحم و الفتن یا فتنه و آشوبهاى آخر الزمان
P. 97

‫فجميع ما فى الارض لا يکفيها‬                           ‫‪| P a g e 96‬‬

                             ‫وغنى النفوس هو الکفاف فان ابت‬

 ‫يعنى‪ :‬نفس (انسانى) صبر ندارد که فقير باشد در صورتيکه فقر از بى نيازى که آن را سرکش کند بهتر‬
‫است‪ ،‬بى نيازى نفوس آن استکه بقدر کفاف (واحتياج داشته باشند) اگر قبول نکنند آنچه که در زمين است‬

                                                                              ‫آن ها را کفايت نميکند‪.‬‬

                             ‫نيز ميفرمايد‪:‬‬

‫اذا اطاع الله من نالها‬       ‫ما احسن الدنيا واقبالها‬

‫عرض للادبار اقبالها‬          ‫من لم يواس الناس من ماله‬

 ‫يعنى‪ :‬چقدر خوب است که دنيا (به انسان) رو کند‪ ،‬بشرط اينکه هر کس بدنيا نائل شد خدا را اطاعت کند‪،‬‬
    ‫کسيکه بوسيله مال خود مردم را يارى نکند رو کردن دنيا را به پشت کردن آن فروخته است‪ .‬موقعيکه‬
   ‫امام حسن عليه السلام سستى ياران خود را دريافت ومعاويه راجع بصلح براى آنحضرت ويارانش نامه‬
   ‫نوشت‪ ،‬امام حسن عليه السلام خطبه اى خواند که يک قسمت از آن اين است‪ .‬ما راجع بقتال با اهل شام‬

 ‫شک وپشيمانى نداريم بلکه ميخواهيم با صبر وسلامت با آن ها قتال نمائيم‪ ،‬ولى سلامت با عداوت وصبر‬
‫با جزع آميخته شد‪ .‬زيرا شما همان مردمى هستيد که در موقع رفتن به صفين دين خود را بدنياى خود مقدم‬
 ‫ميداشتيد ولى امروز دنيار خود را بر دين خود مقدم ميداريد‪ ،‬بدانيد که ما با شما همان طور هستيم که قبلا‬

       ‫بوديم اماشما با ما آن طور نيستيد که قبلا بوديد‪ ،‬شما براى دو مقتول گريه ميکنيد‪ :‬يکى قتيل صفين‬
      ‫وديگرى قتيل نهروان که خون او را از ما مطالبه ميکنيد‪ ،‬آن افرادى که گريه ميکنند شکست خورده‬
    ‫وآنهائيکه باقى هستند فرياد ميزنند‪ .‬معاويه ما را به سوى امرى دعوت ميکند که عزت وعدالتى در آن‬
‫وجود ندارد‪ ،‬اگر شما اراده موت داريدما حکومت آن را نزد خدا ميبريم وچنانچه شما اراده زندگى وحيات‬
 ‫را داشته باشيد ما از شما قبول ميکنيم واز شما رضايت ميخواهيم‪ ،‬آنگاه مردم از همه طرف تقاضا کردند‬

                                                      ‫که ما زندگى را ميخواهيم ما زندگى را ميخواهيم‪.‬‬

                                                                                            ‫فصل ‪14‬‬

‫امام حسين عليه السلام بعبد الله بن عباس در بين گفتگوئى که با يکديگر کردند فرمود‪ :‬من در عراق کشته‬
     ‫خواهم شد‪ ،‬اگر در عراق کشته شوم نزد من محبوب تر است از اينکه ريختن خون مرا در حرم خدا‬
                                                              ‫ورسول صلى الله عليه وآله حلال نمايند‪.‬‬

                                                                                            ‫فصل ‪15‬‬

  ‫امام حسن عليه السلام بعمرو عاص فرمود‪ :‬تو نظير سگ هستى زيرا سگ سرش ودمش پسنديده نيست‬
  ‫وقديم آن مذموم وجديدش بشرک موسوم‪ ،‬تو در رختخاب مشترک متولد شدى ودر باره تو پنج نفر ادعا‬
‫کردند (يعنى هر يک از آن ها ميگفت‪ :‬اين پسر مال من است) عاقبه الامر لئيم وخبيث ترين آنها غالب شد‬
  ‫(وتو را به دروغ‪ ،‬پسر خود قرارداد)‪ .‬توئى که به پيغمبر صلى الله عليه وآله طعنه زده ابتر گفتى‪ ،‬توئى‬
    ‫آن سوارى که براى ناقص وتلف کردن (جعفر بن ابيطالب) نزد نجاشى رفتى‪ ،‬توئى آن کسيکه بوسيله‬
   92   93   94   95   96   97   98   99   100   101   102