Page 42 - مجله_ی_نوابت،_شماره_ی_۴_نقد،_مهر_۱۳۹۹
P. 42

‫فلسـف ‪‎‬هها از پیـش ارز ‪‎‬شهـای اخلاقـی را‬            ‫م ‪‎‬یآفرینـد و جـز ایـن چـار‪‎‬های نـدارد‪ .‬فلسـفه‪،‬‬
                      ‫پی ‪‎‬شفـرض م ‪‎‬یگیرنـد؟‬         ‫همیـن انگیز‪‎‬هی درونی اسـتبدادگرانه اسـت‪،‬یعنی‬
                                                    ‫معنو ‪‎‬یتریـن نـوع خواسـت قـدرت‪ ،‬خواسـت‬
‫ایـن «اپوخـه» (‪ 2‬ص‪ )101 .‬ماهرانـه نیچـه‪‎‬اسـت‬        ‫«آفرید ‪‎‬ن جهان » خواسـت علت نخسـتین بودن‪:‬‬
‫کـه بـار دیگـر اخالق را در ساح ‪‎‬تانسـانی‬
‫بررسـی م ‪‎‬یکنـد‪ .‬او پیشـنهاد م ‪‎‬یدهـد تمامـی‬                                   ‫«خـدا بـودن»‪)1( .‬‬
‫باو‪‎‬رهایمـان دربـار‪‎‬هی اخالق و ارز ‪‎‬شهـا را‬                                ‫فصلدوم‪:‬جا ِنآزاده‬
‫بـه حالـت تعلیـق درآوریـم تـا تشـخیص دهیم‬           ‫{کتا ‌بهایـی کـه بـرای همـ ‪‎‬هی عالـم نوشـته‬
‫کدامیـن بخ ‪‎‬شهـای اخالق از نیازهـای روان‬            ‫م ‪‎‬یشـوند‪ ،‬همیشـه بـوی گنـد م ‪‎‬یدهنـد‪ .‬بـوی‬
‫انسـان زاییـده شـد‪‎‬هاند‪.‬تا تشـخیص دهیـم کدام‬        ‫مـردم کوچـک بـه آ ‌نهـا چسـبیده} (‪ 1‬ص‪)75 .‬‬
‫منابـع قـدرت‪ ،‬اخالق را ابـزاری بـرای سـازمان‬        ‫کـدام کتا ‪‎‬بها بـرای تمام عالم نوشـته شـد‪‎‬هاند؟‬
‫دادن بـه وضعیـت حیـات جوامع بـدل کرد‪‎‬هاند‪.‬‬          ‫آ ‌نهـا که حقیقـت را به ضـرب زور و مهم ‪‎‬لبافی‬
‫اپوخـ ‪‎‬هی نیچـه‪ ،‬بـازی گربـه بـا کامـوا نیسـت‪.‬‬      ‫یکـه و تکیـن نشـان م ‪‎‬یدهنـد و راه چـون و چرا‬
‫آ ‌نطـور کـه دکارت ادعـا م ‪‎‬یکـرد همـه دانش و‬       ‫را م ‪‎‬یبندنـد؟ آن کتا ‪‎‬بهـا کـه مدعای «شـناخت‬
‫شـناخ ‪‎‬تاش را از ظـرف خـارج خواهـد کـرد تا‬          ‫ب ‪‎‬یمیانجـی» م ‪‎‬یکننـد و نم ‪‎‬یداننـد همیـن عبارت‬
‫ببینـد «واقعـا» چ ‪‎‬هچیز جوهر‪‎‬هی تجرب ‪‎‬هی هسـتی‬      ‫خطـای منطقـی اسـت‪ ،‬چـرا کـه ه ‪‎‬رشـناختی‪،‬‬
‫اوسـت‪ .‬اشـار‪‎‬هی نیچـه بـه کوگیتـ ‪‎‬وی دکارت و‬        ‫فاعلـی دارد و ادرا ‪‎‬ککننـده خـود نقش میانجی را‬
‫رسو‪‎‬اسـازی ایـن خودگو ‪‎‬لزنـی ب ‪‎‬یپایـان یعنـی‪:‬‬      ‫بـازی م ‪‎‬یکنـد‪ :‬با فرهنـ ‪‎‬گاش‪ ،‬زبـا ‪‎‬ناش‪ ،‬نیازها و‬
‫وقتـی از قبل مقصـود را درنظر داریـم و به دنبال‬
‫را‪‎‬ههایـی عقلانی برای توجیه آن هسـتیم – که در‬                                 ‫آرزومندی‪‎‬هایـش!‬
‫فلسـف ‪‎‬هی اسالمی نیـز به وفـور یافت می شـود‬         ‫نیچـه با کنایه به فلاسـف ‪‎‬های که خـود را نگهبانان‬
‫‪ -‬جوهر انتقادی فلسـف ‪‎‬هی نیچـه را عیان م ‪‎‬یکند‪:‬‬     ‫حقیقـت م ‪‎‬یپندارنـد‪ ،‬انگشـت بـر زخمـی عمیق‬
‫فیلسـوف بایـد بـه خـود بگویـد‪ :‬در تحلیـل‬            ‫م ‪‎‬یگـذارد و آن زخـم ه ‌مچنان باز مانده اسـت و‬
‫رویـدادی کـه در عبـارت «مـن مـی اندیشـم»‬            ‫عفونتش جار ‪‎‬یسـت‪ :‬چگونه م ‪‎‬یتوان تشـخیص‬
‫بازگـو شد‪‎‬هاسـت بـه سلسـل ‪‎‬های از تصدی ‪‎‬قهـای‬       ‫داد چ ‪‎‬هچیـز والاسـت یـا بـاارزش‪ ،‬وقتـی هم ‪‎‬هی‬
‫ناسـنجیده بـر م ‪‎‬یخـورم کـه اثبـات آنهـا ن ‪‎‬هتنهـا‬
‫دشـوار بلکه محال اسـت‪ )1( .‬اساسـا بـدون این‬
‫سـوی ‪‎‬هی انتقـادی‪ ،‬یـک بـازوی فلسـف ‪‎‬هی نیچـه‬
‫قطـع م ‪‎‬یشـد‪ .‬تنهـا در گف ‌توگـو بـا فلسـف ‪‎‬ههای‬
‫دیگـر اسـت کـه زایـش ایـده در فراسـوی نیک‬
‫و بـد اتفـاق م ‪‎‬یافتـد‪ :‬ایـن نکتـه کـه مـ ‪‎‬نام کـه‬
‫م ‪‎‬یاندیشـم؛ کـه چیـزی یـا کسـی م ‪‎‬یباید باشـد‬
‫تـا بیندیشـد و اندیشـیدن فعل ‪‎‬یسـت و کـرداری‬
‫از سـوی باشـند‪‎‬های که علت آن ب ‪‎‬هشـمار م ‪‎‬یآید؛‬
‫کـه یـک «مـن» در کار اسـت؛ و سـرانجام ایـن‬
‫کـه هـم اکنـون ب ‪‎‬یچندوچـون م ‪‎‬یدانیـم مـراد از‬
‫اندیشـیدن چیسـت کـه مـن م ‪‎‬یدانـم اندیشـیدن‬
‫چیسـت (ای ‪‎‬نهـا همـه از درسـ ‪‎‬تانگار ‪‎‬یهای‬
‫نسـنجید‪‎‬هاند‪ .‬زیـرا اگـر من پیشـاپیش نـزد خود‬
‫برننهـاده باشـم کـه اندیشـیدن چیسـت‪ ،‬بـا کدام‬
‫سـنجه خواهـم دانسـت کـه آ ‌نچـه ه ‪‎‬ماکنـون‬

‫شماره ‪ /4‬اهــواز‪ /‬مــهر ‪ /1399‬سپتامبـر ‪42 2020‬‬
   37   38   39   40   41   42   43   44   45   46   47