Page 91 - الملاحم و الفتن یا فتنه و آشوبهاى آخر الزمان
P. 91
| P a g e 91
از ابن عباس روايت شده که اگر کسى را غم رخ دهد يا از ظلم پادشاهى بترسد اين دعا را بخواند
مستجاب خواهد شد اسالک بلا اله الا انت رب السماوات السبع ورب العرش العظيم واسالک بلا اله الا انت
رب العرش الکريم واسالک بلا اله الا انت رب السماوات السبع وما فيهن انک على کل شى قدير .آنگاه
حاجت خود را طلب کن .مترجم گويد :خدا را شکر که ترجمه بخش سوم کتاب ملاحم وفتن در روز ()25
ماه مبارک رمضان سنه ( )1323هجرى در جوار پر افتخار حضرت حسين بن على عليهما السلام بقلم
اين فقير بى بضاعت بپايان رسيد ،اکنون به ترجمه بخش چهارم مى پردازيم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فتنه وآشوبهاى آخر الزمان ()4
فتنه وآشوبهاى آخر الزمان ()4
فصل 1
سيد بن طاووس از کتاب تاريخ ابن اثير نقل ميکند :موقعيکه خاقان ويزدجرد از نهر عبور کردند قاصد
يزجرد را که به سوى پادشاه صين فرستاده بود ملاقات نمودند ،قاصدگفت :پادشاه صين بمن گفت :صفات
آن مردمى را که شما را از شهرهاى خود خارج کردند بگو ،زيرا من مى بينم که تو ذکر آنها را کمتر
وذکر خودتان را بيشتر ميکنى واز اينگونه افراد قليل وکم جز خير بشما چيزى نخواهد رسيد وشر از
ناحيه شما خواهد بود ،گفتم :هر چه ميخواهى از من بپرس ،گفت :آيا آن مردم بعهد خود وفا ميکنند؟ گفتم:
آرى ،گفت :قبل از قتال بشما چه ميگفتند؟ گفتم :ما را بيکى از سه موضوع دعوت ميکردند -1 :دين آنها
را قبول کنيم وآنها ما را جانشين خود کنند -2جزيه دهيم -3يا خود را نگاه داريم يا ترک دشمنى کنيم.
گفت :اطاعت آنها از پادشاهان خود چگونه بود؟ گفتم :نسبت به مرشدهاى خود مطيع ترين مردم هستند،
گفت :چه چيزى را حلال وچه شيى را حرام ميدانند؟ او را مطلع کردم گفت :آيا حلالى را حرام يا حرامى
را حلال ميکنند؟ گفتم :نه ،گفت :اينگروه هميشه غالب ومظفرند تا آن موقعيکه حلال خود را حرام يا حرام
خود را حلال نمايند ،گفت :لباسهاى آنان چگونه است؟ او را از وضع لباس آنها مطلع کردم از مالهاى
سوارى آنها پرسيد؟ صفات مالهاى سوارى را براى او گفتم ،گفت :چقدر مالهاى سوارى آنها خوبند بعد از
آن اوصاف خوابيدن شتران وبار کردن وبلند شدن آنها را براى او بيان کردم گفت :اين صفات حيوانات
گردن دراز بود .آنگاه نامه اى براى يزدجرد نوشت وبه قاصد داد که مضمون آن اين بود :براى من مانعى
نبود که لشگرى مهم به سوى تو بفرستم وحق رفاقت و پادشاهى هم مرا مانع نشد ولى اين گروهيکه قاصد
تو براى من معرفى کرد اگر قصد قتال با کوهها را بنمايند آنها را خراب ميکنند وماداميکه آنها داراى
صفات مذکوره باشند اگر تنها مالهاى سوارى آنان بمن حمله کنند مرا نابود ميکنند .پس توبا آنها مسالمت
کن واز آنها راضى باش وماداميکه آنان بتو هجوم نکنند تو بانها هجوم مکن .سيد بن طاووس ميگويد:
يزدجرد اين نصيحت را قبول نکرد واين مسئله براى او ناگوار بود از همين لحاظ بود که کار او رسيد